بنام يزدان پاک
طرح مسئله
خيلی ساده است ، هر حاکميتی بهر نحوی که در يک سرزمين تشکيل شود ، دارای شرح وظايف ذاتی معينی است . برای مثال : هر پدری دارای شرح وظايفی است خواه بداند و خواه نداند . يک حاکميت ملی در حقيقت وکيل مردم سرزمين خودش در امور مشترک است . اين حاکميت از نظر حقوق بنيادی ، نميتواند خود را نماينده عقيده و يا فرقه خاصی بداند و يا خود را نماينده خدا معرفی کند . حتی اگر با رأی مردم بعنوان يک مقام سياسی دينی منصوب شود ، باز هم از درجه اعتبار ساقط است . زيرا مردم نميتوانند و اين صلاحيت را ندارند که يک شخص را بعنوان رهبر دينی و سياسی انتخاب کنند . انتخاب رهبر دينی با شارع دين يعنی خداست .
بهر حال ما مردم ايران با حکومتی سر و کار داريم که با فريب ، خودش را نماينده خدا جا زده و در بدو امر ، وعده عدالت و رحمت را داد . اما در عمل در طول مدت سی و يکسال گذشته ؛ بجز ، تبعيض در قضاوت ، اشغالگری ، جنگ افروزی ، نظاميگری و مصرف اموال عمومی در امور تسليحاتی ، هدر دادن اموال عمومی در اثر سوء تدبير و سوء نيت ، ايجاد تشنج در روابط بين المللی ، سرقت اموال مردم بصورت اختلاص توسط ايادی رژيم ، تبليغ فرقه ای ، تبعيض در ايجاد فرصتهای شغلی و ترويج و گسترش فساد ، چيزی نديديم و اينبارِ آخر ، دست به تقلب و جابجائی گسترده ای در رأی ملت زده و قصد پنهان کاری و سرهم بندی موضوع را داشت . مسلماً ملت نميتواند برای هميشه در مقابل ظلم ساکت بماند و سکوتش تنها با جرقه ای خواهد شکست که شکست . ولی ملت بزرگوار و مسالمت جوی ايران ، هنوز قصد مدارا با اين ظالمين را داشت که در حرکتهای اعتراضی خود ، با ستيزه جوئی دون حيوانی اين نابکاران مواجه شد . بلی هزينه پرداخت شده برای اين اعتراضات ، خيلی بيشتر از ميزان مورد توقع و خواسته متناظر بوده و نشان داد که رژيم حاکم ، درست در مقابل مردم ايستاده و بناچار مردم بايد از روی آن رد شوند و ميشوند .
کودتاچيان در طرفند جديدشان ، بسيجيان را به مصاف مردم ميفرستند . بسيجيان از اقشار مختلف همين مردم هستند وليکن اين احساس مردمی در آنها با ايجاد طمع دستيابی به نان و مقام ، کشته شده . پيش فرستادن بسيجان را در اصطلاح ميگويند ؛ گربه يراق کردن .
بسيجيان واقعی ما بوديم که هشت سال جنگی که خمينی با بی تدبيريش برپا کرده بود را اداره کرديم ، نه اينها که فقط برای پول ، موقعيت تحصيلی و تصرف فرصت شغلی متعلق به عموم ، با مردمی که همسايه ، دوست و خويشاوندشان هستند ، رويارو ميشوند .
بسيج و سپاه و پليس و ارتش ، در استخدام مردم هستند از اموال ملت تغذيه ميشوند و بنابراين نبايد در مقابل کارفرمايان واقعيشان بايستند .
سؤالی که در طی اين سی ساله برای مردم پيش آمده بود ، اين بود که ؛ مگر نه اين است که اسلام بايد دين رحمت و عدالت باشد ؟ پس چرا اين حاکمان که خودشانرا به اسلام می چسبانند ، از عدالت و رحمت کاملاً بی خبر هستند ؟
مردم رفتند و رفتارهای ايشانرا با معيارهای اسلامی سنجيدند و به اين نتيجه رسيدند که حرکات اين آقايان خيلی به اسلام نزديک است و شايد کمی هم ترحم بکار ميبرند . در نهايت امر معلوم شده که خدای معرفی شده از سوی اسلام فقط يک شخصيت ذهنی است که خونخوار ، ماليخواليائی و ستيزه جوست . بنابراين نه تنها اين حکام ستمگر ، با خدا ارتباطی ندارند ، بلکه خود اسلام هم هيچ ربطی به خدا ندارد و کل دين يک دروغ بزرگ تاريخيست که توسط افراد جاهل ، با دروغگوئی ، بزرگنمائی ، قتل ، غارت ، تجاوز و اشغالگری بدينجا رسيد .
نويسنده اين سطرها کسی است که چهل سال بر عقيده مسلمانی بوده و نماز ميخواند و در حقيقت بجای دوستی با آفريدگار هستی ، سنگ ( خدای کعبه ) را ميپرستيد . امروزه افتخار دارم که آفريدگار هستی را با تمام وجودم از طريق يافته های علمی شناختم و خود را در کنار او می بينم . چون آفريدگار هستی سخنی نگفته ، خواسته های او در کتاب آفرينش قابل درک است و بنظر من ، او بطور تلويحی خواستار مسالمت و عدالت است . عدالت را خود ما بايد تعريف و اجراء کنيم و نبايد منتظر وحی و منجی بمانيم . تحقق عدالت تنها در محيط آزادی بی قيد و شرط بيان ، امکان پذير است .
جاهل را به جاهل بسپاريد :
مناسبتی پيش آمده و تعدادی از سران جهل و خودکامگی که براحتی مردم مسالمت جو ، بی صلاح و بی دفاع را به رگبار بستند و جمع کثيری از خردمندان با نام و نشان و بی نام و نشان را در حبس کردند و شکنجه نمودند و بدين هم بسنده نکرده و دون وحشيانه ترين اعمال را نسبت به مردم انجام دادند ، بدست جاهلانی چون خود ، به کام مرگ فرستاده شدند . ما مردم مسالمت جوی ايران هرگز قصد کشتن دشمنان خود را نداشتيم و از اين پس نيز نداريم بلکه ميخواستيم و ميخواهيم خوی ددمنشی را بکشيم . خوی ددمنشی که از اعتقادات ستيزه جويانه دينی اسلامی منسوب به خدا سرچشمه گرفته . اين خدا نيست که دستور قتل انسانهائی را صادر ميکند که ، می انديشند و نميتوانند خرافات را به اسم او بپذيرند ، بلکه خدائيست مخلوق ذهن خونخواران ، مخلوق ذهن بيمار تماميت خواهان که اسباب ستيزه را از توهمات محمد ، دريافت کرده و دروغهای سنگينش را باور دارند .
ما نه دست ستيز داريم همچنانکه پای گريز هم نداريم ، ولی هستند فرقه های ستيزه جوئی که ادعای همتائی با خونخواران رژيم اسلامی را دارند و آنان ميتوانند با همتايانشان در افتند . بلی فرقه ای که شش سال قبل ، اعلام موجوديت کرده ، ميبايستی او را جدی گرفت و با او در باره مطالباتش بطور رسمی سخن گفته ميشد و کار بدينجا نميکشيد .
فرقه پرستانی که هنرشان صرف دارائی ملت در مسدود کردن رسانه ها به انحاء مختلف باشد ، معلوم است که منطق ندارد و از سخن گفتن منتقدان ميهراسد . منتقدی که نتواند سخن بگويد ، به معترض تبديل ميشود و در صورت ادامه وحشيگری های رژيم ، همين معترض ، به مخالف بدل ميگردد و هستی ستمگران را بر باد ميدهد .
حکومتی که سی سال کارنامه سياه را با خويش دارد ، بجای جبران گذشته ها ، با تکيه بر نظاميگری ، بر بيداد می افزايد ، ديگر شايستگی ادامه کار را ندارد . ما مردم ؛ کارفرمای دولتيان هستيم و با مشاهده خيانت و رذالت از ايشان ، آنها را از کار معزول ميکنيم . اين نا بکاران و نا بخردان کاری کردند که اعتقاد نيم بند مردم به اسلام واهی بکلی فرو ريخت و علاوه بر اين ، به بطلان اين دين اختراعی پی بردند و ديگر کسی نميتواند خود را حاکم منصوب از طرف خدا ، بداند و خدائی بکند .
طرح مسئله
خيلی ساده است ، هر حاکميتی بهر نحوی که در يک سرزمين تشکيل شود ، دارای شرح وظايف ذاتی معينی است . برای مثال : هر پدری دارای شرح وظايفی است خواه بداند و خواه نداند . يک حاکميت ملی در حقيقت وکيل مردم سرزمين خودش در امور مشترک است . اين حاکميت از نظر حقوق بنيادی ، نميتواند خود را نماينده عقيده و يا فرقه خاصی بداند و يا خود را نماينده خدا معرفی کند . حتی اگر با رأی مردم بعنوان يک مقام سياسی دينی منصوب شود ، باز هم از درجه اعتبار ساقط است . زيرا مردم نميتوانند و اين صلاحيت را ندارند که يک شخص را بعنوان رهبر دينی و سياسی انتخاب کنند . انتخاب رهبر دينی با شارع دين يعنی خداست .
بهر حال ما مردم ايران با حکومتی سر و کار داريم که با فريب ، خودش را نماينده خدا جا زده و در بدو امر ، وعده عدالت و رحمت را داد . اما در عمل در طول مدت سی و يکسال گذشته ؛ بجز ، تبعيض در قضاوت ، اشغالگری ، جنگ افروزی ، نظاميگری و مصرف اموال عمومی در امور تسليحاتی ، هدر دادن اموال عمومی در اثر سوء تدبير و سوء نيت ، ايجاد تشنج در روابط بين المللی ، سرقت اموال مردم بصورت اختلاص توسط ايادی رژيم ، تبليغ فرقه ای ، تبعيض در ايجاد فرصتهای شغلی و ترويج و گسترش فساد ، چيزی نديديم و اينبارِ آخر ، دست به تقلب و جابجائی گسترده ای در رأی ملت زده و قصد پنهان کاری و سرهم بندی موضوع را داشت . مسلماً ملت نميتواند برای هميشه در مقابل ظلم ساکت بماند و سکوتش تنها با جرقه ای خواهد شکست که شکست . ولی ملت بزرگوار و مسالمت جوی ايران ، هنوز قصد مدارا با اين ظالمين را داشت که در حرکتهای اعتراضی خود ، با ستيزه جوئی دون حيوانی اين نابکاران مواجه شد . بلی هزينه پرداخت شده برای اين اعتراضات ، خيلی بيشتر از ميزان مورد توقع و خواسته متناظر بوده و نشان داد که رژيم حاکم ، درست در مقابل مردم ايستاده و بناچار مردم بايد از روی آن رد شوند و ميشوند .
کودتاچيان در طرفند جديدشان ، بسيجيان را به مصاف مردم ميفرستند . بسيجيان از اقشار مختلف همين مردم هستند وليکن اين احساس مردمی در آنها با ايجاد طمع دستيابی به نان و مقام ، کشته شده . پيش فرستادن بسيجان را در اصطلاح ميگويند ؛ گربه يراق کردن .
بسيجيان واقعی ما بوديم که هشت سال جنگی که خمينی با بی تدبيريش برپا کرده بود را اداره کرديم ، نه اينها که فقط برای پول ، موقعيت تحصيلی و تصرف فرصت شغلی متعلق به عموم ، با مردمی که همسايه ، دوست و خويشاوندشان هستند ، رويارو ميشوند .
بسيج و سپاه و پليس و ارتش ، در استخدام مردم هستند از اموال ملت تغذيه ميشوند و بنابراين نبايد در مقابل کارفرمايان واقعيشان بايستند .
سؤالی که در طی اين سی ساله برای مردم پيش آمده بود ، اين بود که ؛ مگر نه اين است که اسلام بايد دين رحمت و عدالت باشد ؟ پس چرا اين حاکمان که خودشانرا به اسلام می چسبانند ، از عدالت و رحمت کاملاً بی خبر هستند ؟
مردم رفتند و رفتارهای ايشانرا با معيارهای اسلامی سنجيدند و به اين نتيجه رسيدند که حرکات اين آقايان خيلی به اسلام نزديک است و شايد کمی هم ترحم بکار ميبرند . در نهايت امر معلوم شده که خدای معرفی شده از سوی اسلام فقط يک شخصيت ذهنی است که خونخوار ، ماليخواليائی و ستيزه جوست . بنابراين نه تنها اين حکام ستمگر ، با خدا ارتباطی ندارند ، بلکه خود اسلام هم هيچ ربطی به خدا ندارد و کل دين يک دروغ بزرگ تاريخيست که توسط افراد جاهل ، با دروغگوئی ، بزرگنمائی ، قتل ، غارت ، تجاوز و اشغالگری بدينجا رسيد .
نويسنده اين سطرها کسی است که چهل سال بر عقيده مسلمانی بوده و نماز ميخواند و در حقيقت بجای دوستی با آفريدگار هستی ، سنگ ( خدای کعبه ) را ميپرستيد . امروزه افتخار دارم که آفريدگار هستی را با تمام وجودم از طريق يافته های علمی شناختم و خود را در کنار او می بينم . چون آفريدگار هستی سخنی نگفته ، خواسته های او در کتاب آفرينش قابل درک است و بنظر من ، او بطور تلويحی خواستار مسالمت و عدالت است . عدالت را خود ما بايد تعريف و اجراء کنيم و نبايد منتظر وحی و منجی بمانيم . تحقق عدالت تنها در محيط آزادی بی قيد و شرط بيان ، امکان پذير است .
جاهل را به جاهل بسپاريد :
مناسبتی پيش آمده و تعدادی از سران جهل و خودکامگی که براحتی مردم مسالمت جو ، بی صلاح و بی دفاع را به رگبار بستند و جمع کثيری از خردمندان با نام و نشان و بی نام و نشان را در حبس کردند و شکنجه نمودند و بدين هم بسنده نکرده و دون وحشيانه ترين اعمال را نسبت به مردم انجام دادند ، بدست جاهلانی چون خود ، به کام مرگ فرستاده شدند . ما مردم مسالمت جوی ايران هرگز قصد کشتن دشمنان خود را نداشتيم و از اين پس نيز نداريم بلکه ميخواستيم و ميخواهيم خوی ددمنشی را بکشيم . خوی ددمنشی که از اعتقادات ستيزه جويانه دينی اسلامی منسوب به خدا سرچشمه گرفته . اين خدا نيست که دستور قتل انسانهائی را صادر ميکند که ، می انديشند و نميتوانند خرافات را به اسم او بپذيرند ، بلکه خدائيست مخلوق ذهن خونخواران ، مخلوق ذهن بيمار تماميت خواهان که اسباب ستيزه را از توهمات محمد ، دريافت کرده و دروغهای سنگينش را باور دارند .
ما نه دست ستيز داريم همچنانکه پای گريز هم نداريم ، ولی هستند فرقه های ستيزه جوئی که ادعای همتائی با خونخواران رژيم اسلامی را دارند و آنان ميتوانند با همتايانشان در افتند . بلی فرقه ای که شش سال قبل ، اعلام موجوديت کرده ، ميبايستی او را جدی گرفت و با او در باره مطالباتش بطور رسمی سخن گفته ميشد و کار بدينجا نميکشيد .
فرقه پرستانی که هنرشان صرف دارائی ملت در مسدود کردن رسانه ها به انحاء مختلف باشد ، معلوم است که منطق ندارد و از سخن گفتن منتقدان ميهراسد . منتقدی که نتواند سخن بگويد ، به معترض تبديل ميشود و در صورت ادامه وحشيگری های رژيم ، همين معترض ، به مخالف بدل ميگردد و هستی ستمگران را بر باد ميدهد .
حکومتی که سی سال کارنامه سياه را با خويش دارد ، بجای جبران گذشته ها ، با تکيه بر نظاميگری ، بر بيداد می افزايد ، ديگر شايستگی ادامه کار را ندارد . ما مردم ؛ کارفرمای دولتيان هستيم و با مشاهده خيانت و رذالت از ايشان ، آنها را از کار معزول ميکنيم . اين نا بکاران و نا بخردان کاری کردند که اعتقاد نيم بند مردم به اسلام واهی بکلی فرو ريخت و علاوه بر اين ، به بطلان اين دين اختراعی پی بردند و ديگر کسی نميتواند خود را حاکم منصوب از طرف خدا ، بداند و خدائی بکند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر